روستای داوند (داوات) یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان گرمه جنوبی بخش مرکزی شهرستان میانه واقع شدهاست.
بر اساس نتایج سرشماری عمومی نفوس و مسکن مرکز آمار ایران در سال 1395، جمعیت این روستا 85 نفر و تعداد خانوار آن، 37 خانوار است.
دکتر فیروز سیمین فر در کتاب خود «نگاهی نوین به اسامی کهن در شهرستان میانه» در مورد وجه تسمیه اسم روستا مینویسد:
داوات (Davat)
داوات اسم روستایی در بخش مرکزی، دهستان گرمه جنوبی شهرستان میانه میباشد که بصورت داوند نوشته میشود.
شکل اصلی اسم آبادی «داوند» بوده است. در زبان ترکی آذربایجانی کلماتی که هجای آخر آنها به «اَند» ختم میشود، پسوند اند به شکل «ات» تغییر میکند. مثل تبدیل مرند به مَرَت و کَند به کَت.
بنابراین داوند در مرحلهی اول بصورت داوَت در آمده و سپس بخاطر رعایت قانون هماهنگی اصوات در زبان ترکی آذربایجانی بصورت داوات در آمده است.
«داوند» اسمی است که از واژهی «داو» و پسوند «اند(ند)» ساخته شده است.
«داو» در زبانهای ترکی به معنی کوه میباشد.
«اند(ند)» از پسوندهای قدیمی اسم مکان ساز میباشد که در لغت نامهی دهخدا بصورت «پسوند مزید مؤخر امکنه مثل زرند، سهند و مرند» توصیف شده است.
بنابراین با توجه به مطالب فوق مفهوم لغوی اسم آبادی، مکان زندگی ایجاد شده در کوه خواهد بود و کنایه از احداث آبادی در محل کوهستانی میباشد.
روستای داوند (داوات)
برای مشاهده تصویر با سایز بزرگتر بر روی تصویر کلیک کنید
🎥 آبشار زیبای روستای داوند 💌 ارسالی از آقای حسین آقازاده
اگر اطلاعات موثق دیگری از روستای داوات میانه دارید لطفاً آن را از طریق فرم دیدگاههای زیر با ما به اشتراک بگذارید تا به نام شما در این مطلب برای سایر خوانندگان به اشتراک بگذاریم.
و در صورتی که اطلاعات ارسالی را از کتاب یا وبلاگ خاصی بدست آوردهاید لطفاً منبع آن را نیز همراه با مطلب ارسالی قید کنید.
یک پاسخ
سلام. پدر من تا دوره نوجوانی در این روستا زندگی کرده بوده. گاهی از روستا تعریف می کرد که چه روزگاری گذراند. هوای بسیار پاک! صدای زیبای پرندگان! در زمستان برفهای سنگین! در بهار و تابستان رعد و برق و بارش باران و پس از آن رویش گیاهان محلی و قارچ! تهیه سوپ و آش با آن سزیجات و دنبلان و گوشت کبک ! باید به پدر خدابیامرزم می گفتم که آقا جان چه روستای باصفایی بود آن روستا! صحبت از سال ۱۳۰۵ تا ۱۳۲۳ بود. پدر گرامی و مهربان من وقتی سرباز باغشاه تهران میشود، پدر بزرگم از دنیا می رود. قحطی و کمبود امکانات و سختیها پدرم را در همان سال به تهران برمی گرداند برای کار و و با مادر فرشته و مهربانم زندگی را آغاز می کنند. مادربزرگم هم میآید و …دلش هوای روستا می کند و برمیگردد. پدر خوب و مهربانم تقریبا ۱۰۰ سال از آن روزها که به این دنیا وارد شدی میگذرد. پدرجان آنقدر خوب بودی که تمام آن باغ های سیب و بادام را رها کردی و با بازو و اراده خودت و توکل به خدا زندگی را با مادر خوبم در تهران بنیان نهادی پدرخوبم مادرخوبم دوستتان دارم تا همیشه . علی نژاد کارشناس ارشد سیاست های تحقیق و توسعه دانشگاه